پايان جهان

0 نظر
در جادّه سلطانیه - خدابنده بودیم که این عکس را با اپلیکیشن nokia camera pro گرفتم. بعد از عکس گرفتن و دیدن‌اش روی صفحه گوشی؛ به یاد خوابی افتادم که چند روز پیش دیدم. خواب فضایی در هم و برهم و شلوغ داشت. همه در حال گریز بودند. چیزی در حال بلعیدن دنیا بود. آن چیز نامرئی بود و مثل پرده‌ای محو، از سمت افق، همه‌چیز را در خود فرو می‌برد و نزدیک می‌شد. دقیقاً مثل عکس بالا بود. آن چیز مثل پرده‌ای از آب موّاج نزدیک می‌شد. چیز زیادی از آن به یاد ندارم. تنها فرار  و درماندگی و ترس از بروز رخ‌دادی که هیچ قدرتی برای جلوگیری از وقوع آن نداری، در یادم مانده است.
دور نیست زمانی که شب‌ها قبل از خواب بتوانی الکترودهای نقره‌ای را روی پیشانی‌ات بگذاری و اپلیکیشنی را روی گوشی هوشمندات اجرا کنی و بخوابی تا در طول شب رویا‌ها و کابوس‌هایت بتوانند به شکل بیت‌های اطلاعاتی بِخزند بر روی گوشی هوشمندت تا فردا صبح بتوانی بعد از بیدار شدن  آن‌ها را مرور کنی و شاید اگر دلت خواست آن‌ها را در شبکه‌های اجتماعی با دوستانت به اشتراک بگذاری.

پست‌های مرتبط با خواب‌نگاری:
» ادامه مطلب

تفنگ

0 نظر

مادربزرگ ایلیا برایش تفنگی خریده​است که شبيه تفنگ‌هاي فيلم‌هاي علمي‌تخيلي درجه B است. سه چراغ داره با لوله​ای که مانند مته می​چرخد و صدای شلیک گلوله می​دهد و صدایی با لهجه غلیظ چینی از گلويش خارج مي‌شود که جیغ می​زند Fire! Fire! Drop the gun. ایلیا عاشق تفنگ شده​است. از صبح تا شب بی​محابا شلیک می​کند. به همان جیغ چینی که از گلوی چرخان تفنگ بیرون می​آید نیز راضی نیست و از دهان خودش هم صدای شلیک درمی‌آورد. آن​قدر تمرین کرده​ و ماهر شده​است که با اشاره​ ظریفی به ماشه قبل از بلند شدن صدای fire چراغ​های تفنگ را روشن می​کند و لوله​اش را می​چرخاند و مثل مته فرو می‌برد در مغزمان. به قدری اصرار و تعهّد به شلیک و عدم قطع جریان تمام​نشدنی صدای تفنگ دارد که وقتی می‌خواست به دستشويي برود تفنگ را داد دست طنّاز و گفت:"وقتی می​رم جیش کنم تو شلیک کن." و دوان دوان وارد توالت شد. طنّاز پشت در دستشویی ایستاده​بود و شلیک می​کرد و وقتی لحظه​ای وقفه در جریان fire fire ها می​افتاد ایلیا از درون توالت فریاد می​کشید شلیک کن! شلیک کن!.

» ادامه مطلب